چیز
حسم به اینجا خیلی عجیبه ، تقریبا فراموشش کردم ، شاید حتی دو هفته یکبار هم یاد اینجا نیفتم ، در عین حال که همیشه دوست دارم برگردم و دوباره مثل قبل اینجا بنویسم ، به محض وارد شدن به اینجا یه حس بدِ عجیب منو میگیره
نمیدونم چیه، مثل یه ترس از برگشتن به اینجا
کلا تصور اینجا بدون اون فضای قدیمی سخته ، فضا ؟ منظور ادماست
دیگه حتی نمیتونم درست بنویسم.. قضیه عجیبه
+ اصولا وقتی یاد اینجا میفتم ، همون حسه باعث میشه حتی لاگین هم نکنم ، ولی خب بعضی وقتا لازمه
تو زندگی بعدیم سعی میکنم وقتی بچم ، با اسم و فامیلم تو وبلاگ مردم کامنت نزارم و چرت و پرت بنویسم که با سرچ کردنش خجالت زده بشم
خوشحالم که تعداد زیادیشون پاک شدن، امیدوارم بقیشونم غیب بشن
++ نمیدونم پرووب پلاس هنوز فعاله یا نه ، دوست دارم بدونم
و اگه نه.. آیا جایی هست که بشه با نویسنده آشنا در ارتباط بود ، در حد چند پیام کوتاه حداقل ؟
+++ ترکیب این حس بد و خوب داره باعث میشه دستام بلرزه ، فکر کنم بین تمام جاهای دنیا ، اینجا عجیب ترین و بیشترین حجم از احساسات رو تو من فعال میکنه
++++ دوست دارم با آدمایی که هنوز اینجان ارتباط برقرار کنم.. اگه هنوز اینجایید و شماهم آره.. یه راهی مطرح کنید :))
( خیلی از سیستم ++ استفاده کردم )
سلام ..
خوبی ؟
من و یادت میاد ..؟
حسات قابل درکه ..
حدود پنج ساله اینجام ..
خیلی چیزا عوض شده ..
اسما
پروفا
وبا
و حتی ادما ..
اینجا دیگه مثل قبل نیست
اما هنوزم ی چیزی ی حسی باعث میشه بخوام تو این فضا باشم ..
شکر بد نیستم .. میگذرونم
خب خوبه پس
طبیعیه خب .. ادم فراموش میکنه ی سری چیزارو
الان شما چند سالته ؟
منم همینطورم دقیقا
انقدر ک هم خود ادما عوض شدن هم وباشون
احساس میکنم کلا ی نسل دیگه اومده بیان
کم سن و سالتر متفاوت تر
یهو همه چیز عوض شد انگار
میشه گفت ..
چون همه چیز فرق کرده
و ادم وقتی برگرده ام ارتباطش مثل قبل نیست با ادما
محدود تره . انگار ک همه غریبه ان و یا خودت غریبه ای بین ی عالمه ادم
سلام
صدرا خودتی؟ من مهدیم، داداش خیلی طول کشید تا تونستم وبلاگتو پیدا کنم
پسر خیلی دلم برات تنگ شده بود :))
حتی وبلاگ های که دنبالشون میکنم هم تعداد کمیشون از آخرین باری که اینجا بودم آپدیت شدن
دوست دارم راجع به این حسا با یکی صحبت کنم ، نمیدونم..